English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3843 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
confuse U باهم اشتباه کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to set by the ears U باهم بدکردن باهم مخالف کردن
range error U اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
to set at loggerheads U باهم بد کردن باهم مخالف کردن
glitches U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch U یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
sum U باهم جمع کردن
cohabit U باهم زندگی کردن
spliced U باهم متصل کردن
to set at variance U با هم بد کردن باهم مخالف ت
splice U باهم متصل کردن
splices U باهم متصل کردن
splicing U باهم متصل کردن
chum U باهم زندگی کردن
chums U باهم زندگی کردن
sums U باهم جمع کردن
interchanges U باهم عوض کردن
interchanged U باهم عوض کردن
cohabits U باهم زندگی کردن
interchange U باهم عوض کردن
cohabiting U باهم زندگی کردن
symmetrize U باهم قرینه کردن
interwed U باهم پیوند کردن
intercommon U باهم شرکت کردن
interchanging U باهم عوض کردن
to keep company U باهم امیزش کردن
cohabited U باهم زندگی کردن
out of place <idiom> U درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
to spar at each other U باهم مشت بازی کردن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
blunders U اشتباه کردن
blundering U اشتباه کردن
slip-ups U اشتباه کردن
blundered U اشتباه کردن
trip up <idiom> U اشتباه کردن
slip-up U اشتباه کردن
fumbles U اشتباه کردن
fumbled U اشتباه کردن
mistook U اشتباه کردن
mistaking U اشتباه کردن
to make a mistake U اشتباه کردن
goofs U اشتباه کردن
make a mistake <idiom> U اشتباه کردن
goofing U اشتباه کردن
mistakes U اشتباه کردن
goofed U اشتباه کردن
mistake U اشتباه کردن
goof U اشتباه کردن
to make an error U اشتباه کردن
fumble U اشتباه کردن
blunder U اشتباه کردن
slip up U اشتباه کردن
slip U اشتباه کردن
slips U اشتباه کردن
miscue U اشتباه کردن
misconstruing U اشتباه کردن
to goof up [American E] U اشتباه کردن
slipped U اشتباه کردن
misconstrues U اشتباه کردن
misconstrued U اشتباه کردن
misconstrue U اشتباه کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
to stumble in one's speech U درسخنرانی اشتباه کردن
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
misthink U اشتباه فکر کردن
miscalculate U اشتباه محاسبه کردن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
miscalculated U اشتباه محاسبه کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculates U اشتباه محاسبه کردن
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
miscalculating U اشتباه محاسبه کردن
refutes U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
miscarries U صدمه دیدن اشتباه کردن
refuting U اشتباه کسی را اثبات کردن
miscarrying U صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry U صدمه دیدن اشتباه کردن
refuted U اشتباه کسی را اثبات کردن
refute U اشتباه کسی را اثبات کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
To lead someone astray. U کسی رادچار اشتباه کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
eat humble pie <idiom> U پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
eat crow <idiom> U مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
to blame somebody for something U کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
foul up <idiom> U با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] U اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
to make a typo [American E] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to make a typing error [mistake] U اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن]
to make [commit] a faux pas U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
fluffs U نرم کردن اشتباه کردن
fluffing U نرم کردن اشتباه کردن
fluffed U نرم کردن اشتباه کردن
fluff U نرم کردن اشتباه کردن
malfunctioned U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction U تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
dump U رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
fumbled U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles U از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
together U باهم
concurrently U باهم
one with a U باهم
at once U باهم
vis a vis U باهم
inchorus U باهم
vis-a-vis U باهم
tutti U باهم
concerted U باهم
simoltaneously U باهم
conjointly U باهم
simultaneously U باهم
simoltaneous U باهم
jointly U باهم
We went together . U باهم رفتیم
cohabitation U زندگی باهم
to act jointly U باهم کارکردن
to work together U باهم کارکردن
all at once U همه باهم
simultaneous with each other U باهم رخ دهنده
cowork U باهم کارکردن
coexists U باهم زیستن
interwove U باهم امیختن
interweaving U باهم امیختن
concomitancy U باهم بودن
one anda U همه باهم
coadunate U باهم روییده
interweaves U باهم امیختن
interweave U باهم امیختن
contemporaneously U بطورمعاصر باهم
cooperate U باهم کارکردن
coexist U باهم زیستن
coexisted U باهم زیستن
coexisting U باهم زیستن
at loggerheads <idiom> U باهم جنگیدن
collocation U باهم گذاری
combining U باهم پیوستن
collaborate U باهم کارکردن
to be together U باهم بودن
collaborating U باهم کارکردن
coincide U باهم رویدادن
coincided U باهم رویدادن
coinciding U باهم رویدادن
collaborates U باهم کارکردن
collaborated U باهم کارکردن
coincides U باهم رویدادن
to huddle together U باهم غنودن
kissing kind U باهم دوست
combine U باهم پیوستن
to keep company U باهم بودن
combines U باهم پیوستن
to whip in U باهم نگاهداشتن
to grow together U باهم پیوستن
to be good pax U باهم دوست بودن
coapt U باهم جور امدن
cross fertilize U باهم پیوند زدن
coact U باهم نمایش دادن
coexistent U باهم زیست کننده
coextend U باهم تمدیدیاتوسعه یافتن
promiscuous bathing U ابتنی زن و مرد باهم
they had words U باهم نزاع کردند
to grow together U باهم یکی شدن
to keep friends U باهم دوست ماندن
impacted U باهم جمع شده
impacted U باهم جوش خورده
to hang together U باهم پیوسته یامتحدبودن
com U پیشوند بمعانی با و باهم
to grow into one U باهم یکی شدن
trigon U اجتماع سه ستاره باهم
co- U پیشوندیست بمعنی با و باهم
compare U برابرکردن باهم سنجیدن
correlation U بستگی دوچیز باهم
to bill and coo U باهم غنج زدن
Co U پیشوندیست بمعنی با و باهم
compared U برابرکردن باهم سنجیدن
comparing U برابرکردن باهم سنجیدن
We bear no relationship to each other . U باهم نسبتی نداریم
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com